کد مطلب:154071 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:141

زینب و سر ابی عبدالله
مسلم جصاص گوید: ام كلثوم سر از محمل بیرون آورد و خطاب به مردم كوفه كرد و فرمود: ساكت، مردم كوفه! مردانتان ما را می كشند و زنانتان بر ما می گریند! حاكم بین ما و شما در روز رستاخیز خدا است.

در حالی كه ام كلثوم با مردم سخن می گفت ناگهان ضجه و ناله مردم بلند شد، از این شیون ناگهانی تعجب كردم كه سرهای شهدا را مشاهده در حالی كه سر ابی عبدالله مقدم بر آن ها بود وارد جمعیت شد سر حسین مانند ماه شب چهارده شبیه ترین انسان ها به رسول خدا (ص) بود با موهای مشكین كه بن موها از خضاب جدا شده و سفید بود، باد محاسن شریفش را به چپ و راست حركت می داد چشم زینب به سر بریده برادر افتاد و ناراحت


گردید و بی اختیار سر به چوبه محمل زد كه خون از زیر مقنعه اش جاری شد و با اشاره به سر مقدس با سوز و گداز عجیبی به این اشعار مترنم گردید:



1- یا هلالا لما استتم كمالا

غاله خسفه و أبدی غروبا



2- ما توهمت یا شفیق فوأدی

كان هذا مقدرا مكتوبا



3- یا اخی فاطم الصغیرة كلمها

فقد كاد قلبها ان یذوبا



4- یا اخی قلبك الشفیق علینا

ما له قد قسی و صار صلیبا



5- یا اخی لو تری علیا لدی الا

سر مع الیتم لا یطیق جوابا



6- یا اخی ضمه الیك و قربه

و سكن فوأده المرعوبا



7- ما اذل الیتیم حین ینادی

بابیه و لا یراه مجیبا



1- «ای ماه یكشبه زینب هنوز وقتی بر تو نگذشته و زمان خسوف فرانرسیده، چه شده كه منخسف گشته و غروب نمودی؟!» (زیرا خسوف در شبهای 13 و 14 و 15 ماه رخ می دهد).

2- «ای برادر زینب (شهادت ترا فكر می كردم) لیكن تصور نمی كردم كه مقدر شده باشد سرت را بالای نیزه كنند».

3- «برادر! با فاطمه كوچكت حرف بزن كه نزدیك است قلبش بگدازد».

4- «برادر چه شده كه قلب مهربان تو از ما جدا شده و بر سر نیزه به دار آویخته شده».

5- «برادر اگر علی را ببینی خواهی یافت كه اسارت و یتیمی چگونه قدرت سخن گفتن را از او گرفته است».

6- «برادر او را در آغوش گیر و به خود نزدیك گردان تا قلب لرزانش آرام گیرد».

7- «چه قدر بر یتیم سخت می گذرد كه پدرش را بخواند و او پاسخش ندهد» [1] .



[1] نفس المهموم ص 400 - بحار 115:45 - ينابيع الموده ص 350.